Author Archives: اکبر سردوزامی
جرعهای بزرگ از جام زهر دوم، محمدرضا نيکفر
«فیلم- مقاله»های جعفر پناهی و منتقدان او، پرویز جاهد
زندان و اندیشه، نسیم خاکسار، ویدئو
یک داستان اندوهبار
از فیس بوک مریم رئیس دانا
خيلي دردناكه، ولي مجبورم از وايبر اين پيام را براي زنان ايران اينجا كپي كنم: (!)توجه(!)توجه(!)
نکات ایمنی جدی که خانم ها این روزها باید رعایت کنند:
اول آنکه روی صورت خود را با یک لایه کرم کاملا بپوشانند.
حتما از عینک با فریم بزرگ استفاده کنند.
دوم ؛ بهیچ وجهی شیشه اتومبیل را پایین نکشید.
سوم از افراد کاسکت دار و موتور سوار دوری کنید.
چهارم؛ به سوال افراد غریبه خصوصا در مورد آدرس پرسیدن پاسخ ندهید و سریع دور شوید.
و آخر این که اگر دچار حمله ی اسید پاشان رذلی که این روزها در حال تردد درسطح شهر هستند و اسید می پاشند شدید ؛ فقط آب روی صورت و دستها بریزید، ولی بهیچ عنوان دستمال و پارچه نکشید. فقط به مدت بیست دقیقه روی محل آب بریزید.
لطفا اطلاع رسانی کنید.
تا میتونید این متن را واسه همه بگین و همه جا پخش کنین…
کلاس های از کلام الهی تا مصحف، مهدی خلجی، آموزشکده ی توانا
کاش این بحث ها فهمیده شود تا دست کم صد سال آینده بتوانیم راحت تر کنار هم زندگی کنیم.
جلسه ی اول: پیامبر، سخنگوی آسمانی
جلسه ی دوم: فهم پذیری ِ پدیده ی وحی
جلسه ی سوم: متن در فرهنگ شفاهی و کلام در فرهنگ نوشتاری
جلسه ی چهارم: گفتار، روش و حقیقت
جلسه ی پنجم: از سخنی گفتاری به متنی بسته
جلسه ی ششم: در باره ی قرآن چه چیزی نمی شود گفت
بازداشتگاه کمپلو و چهره ی دوگانه ی انقلاب، نسیم خاکسار
دو شعر از نسیم خاکسار
از کتاب مجموعه شعر» درخت، جاده، کودک» چاپ اول . انتشارات جهان کتاب، 1357
از خاک و خاکستر
از خاک و خاکستر گذشتم
تا به دوست بپیوندم
اکنون تمام استخوانهایم میلرزند.
– آفتاب پائیزی نور ندارد-
بهوش باش!
درخت را نگه دار
قافله در خط سرخ افق مینوازد
و راه
از میان نواری سیاه میگذرد
– تاریکتر از غم-
وقتی بر چشمانت مینشیند.
من گریه کردن را آموختم
از کودکی که میتوانست
از کودکی که هنوز هم میتواند.
حس
جهان سادهی حس
فقط در رویای کودک هست.
هوا بوی سم میدهد.
و دریا
جای شنا کردن ماهیان نیست.
تجربهی تلخ ماهیان ساحل
عصمت دروغین آفتاب را برملا کرده است.
تا باد
آستین ژندهات را
تکان میدهد
خواب جهان آشفته است.
تنها تو ماندهای
بمان.
زندان قصر. تابستان 54
تنهایم بگذار
تنهایم بگذار
تا سلطان جهان شوم.
از پشت پرچینی
– نهال انجیری شاید-
نظاره ات میکنم
و تنهائی طفلی را
در دورترین نقطهی این سیاره
میدانم.
ماوای من
میان دایرهای ست
که پیرامونش
– بغل به بغل-
نیلوفر خفته است.
از هیچکس نپرس!
در سرزمین لالها
کلام به تقدس سکوت تهمت میزند.
شاخهای از پرچین خانهام میآویزم
تا عبور نفسهایت
از جادهی معطر ریحان باشد.
روی یک پا ایستادم
بی هیچ تکیهگاهی
و عبور فصول را تحمل کردم.
صلابت را بنگر!
بعد از هزار سال
درخت
به نم اشکی
هنوز جوانه میدهد.
غاری متروک
انعکاس صدای دارکوبی
در بعد ازظهری داغ و تف زده
و عبور از سرزمینی نامسکون
چنین است.
تنهایم بگذار
زندان قصر. زمستان 54
دیداری با نسیم خاکسار، ویدئو (به مناسبت هفتاد سالگی او) شهرزاده نظروا
هفتادمین زادروز نسیم خاکسار، حسین نوش آذر
نسیم خاکسار: زبان باز، زبان بُبریده
دولت- ملت و یکپارچگی ملی! پاسخ داریوش آشوری به چند سئوال
قسمتی از شعر خواني گراناز موسوی در دانشگاه سواز لندن
با شب یکشنبه، داستان، محمد رضا صفدری
بهرام بیضایی، گیلگمش (ویدئو)
کار، مجموعه آثار احمد مسعودی
مجموعه آثار احمد مسعودی، داستان ها، نمایش نامه ها، نقدهای رُمان و تئاتر و نامه های اوست.
با محمد مختاری از نگاهِ مریم، سیاوش و سهراب، در سه روز ِ واقعه، زیبا کرباسی
برای شنیدن صدای شاعر این جا کلیک کنید
چرا لال مونی گرفته این پرنده نمی خواند!؟
چرا صدای این سه تار این دیوانه غم نی را دارد؟
چرا رنگ این شمعدانی ها پریده اینقدر
گل ها را مگر آب ندادی پسرم؟
سقفِ اتاق کی ترک برداشت؟
چرا بغض این آسمان وامانده نمی ترکد؟
چرا نمی بارد این بی پیر بی خدا؟
این گربه همیشه همین ورا می پلکید
بو می کشید و ناخن هایش را نشان می داد
چرا پیداش نیست؟
این موج کبوتران از بام خانه چه می خواهند امروز؟
کلاغ چه می خواهد از این سرو
چه بی قراری ست این چرا بی تابم اینقدر؟
رفته روزنامه اش را بگیرد و بیاید می آید!
بوم ِ نقاشی ام را بیاور با آبرنگ هایم
شاید این سیاهی را پاکش کنم
ستاره ها چرا رو گرفته اند امشب؟
ماه چرا اینهمه قایم می شود نمی تابد
از چه می ترسد از که می ترسد؟
پنجره چاهی ست پنجره نیست
آن روپوش و روسری ِ لعنتی ام را بیار!
بروم روزنامه اش را بگیرم و برگردم
این خیابان های بلند شکل شلاق گرفته اند امروز
چرا این باران تف می شود بر صورتم؟
اصلا زمین دیگر گرد نیست گرد نمی چرخد انگار
که این روزها و شب ها همین جور هی کش می آیند
ما را در این بلبشو ایما و اشاره دیگر به کار نمی آید
کبودی گلویش را به اشک بشویید
با دل ورم کرده به خاکش بسپارید
دل ترکیده ی ما را کنارش بگذارید
رفته بود روزنامه اش را بگیرد و بیاید
نیامد!
زمستان ۷٨
کشفیات اکبر، از فیلمسازی به شیوهی ابراهیم گلستان
وقتی خواندم که ابراهیم گلستان، برای بازی در یکی از فیلمهایش، «پرویز بهرام»، بازیگر مردِ فیلم را واداشته 16 بار به صورت «فروغ فرخزاد» بازیگر زن فیلم، سیلی بزند، ناگهان کشف کردم، «فروغ فرخزاد» چه شانسی آورده که قرار نبوده توی آن فیلم، بهش تجاوز شود، وگرنه ابراهیم گلستان، «پرویز بهرام» را وادار میکرده 16 بار فروغ فرخزاد را بگاید.
بعدش فوراً کشف کردم که شب پیش از فیلمبرداری، بدون هیچ شکی فروغ فرخزاد تمکین نکرده بوده.
تازه بعد از آن هم کشف کردم، من چه آدم خوشبختی بودهام که برادر فروغ فرخزاد نبودهام، وگرنه توی آن سالها که همان حول و حوش فیلم قیصر بوده، حتماً چاقویِ دسته سفیدِ ساختِ زنجونِ مسعود کیمیایی رو برداشته بودم و تا دسته فرو کرده بودم تو شیکم ابراهیم گلستان و پرویز بهرام و فیلمبردار و منشی صحنه و هر جاکش دیگهای که اون جا بوده بود و… بعدش هم داد زده بودم: اینا که چیزی نبودن، یکّی یّکیشونو جِر میدم ننه!
نشستن بر سرِ شاخه و بُن بُریدن، بیژن بیجاری
این متن نگاهی است به بعضی وقت های ابراهیم گلستان که پیشنهاد می کنم حتماً با دقت بخوانید چون برای آینده ی من و خودتون خوبه.
یک شعر زیبا، از زبیا کرباسی (با صدای شاعر)
نارداناسی زلزله دن سونرا
لینک به صدای شاعر:
http://www.hashtaad.com/main/audio/ziba-karbassi/poem/nardanasi-zelzeladan-sonra.mp3
مینجیخلی دونوم
دالبورلی شالیم
پیلک لی چرقتیم
تور پیرن خوابیم
نارینجی چاریخلاریم
عمی جانین تویو
گلین قولچاغیم
ساری دخیلیم
قیرمیزی چرخیم
خال خال خوروزوم
آل ببییم
و آاااانام
….
به قارسی:
نارداناسی بعد از زلزله
برگردان از ترکی شلاله بالایی
پیرهن منجوقم
شال چین دارم
چارقد پولکم
زیرپیرهن تورم
چارق های نارنجی ام
عروسی عمو جانم
عروسک عروسم
قلک زردم
دوچرخه ی قرمزم
خروس خالدارم
ببیی ی سفیدم
و
مااادرم
16 آگوست 2012 – لندن